بخش دوم نامه ایت الله سبحانی به دکتر سروش
نوشته شده به وسیله ی محسن انبیائی در تاریخ 87/2/13:: 11:53 عصر
مفاهم از خدا، و الفاظ از پیامبر
صاحب نظریه در عبارتهای پیشین، از طریق اجمال و تفصیل، قرآن را تولید خود پیامبر را آفریننده قرآن دانست. اما در همین مصاحبه در جای دیگر میگوید:
«پیامبر به نحو دیگری نیز آفریننده وحی است. آنچه او از خدا دریافت میکند مضمون وحی است. اما این مضمون را نمیتوان به همان شکل به مردم عرضه کرد چون بالاتر از فهم آنها و حتی ورای کلمات است. این وحی بیصورت است و وظیفه شخص پیامبر این است که به این مضمون بیصورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد».
وی در این نظریه، مفاهیم و معانی را از جانب خدا دانسته، ولی شکل و صورت را آفریده خود پیامبر میشمارد. و در نتیجه بخشی از اعجاز قرآن را که در زیبایی الفاظ و استواری تعبیر نمایان میشود، انکار ورزیده و فقط معانی را از جانب خدا دانسته است.
بنابراین قرآن کار مشترکی میان خدا و پیامبر است زیرا معانی از جانب خدا و صورت از جانب پیامبر میباشد تو گویی یک شرکت سهامی است که سرمایه از جانب خدا و صورتسازی از جانب پیامبر است.
اکنون باید پرسید که این نظریه نازلتر از نظریه نخستین است؟، در آنجا همه چیز از آن رسول خدا بود، جز یک رابطه ضعیف با خدا، ولی در این جا معاونی بیصورت از جانب خدا و صیاغت و صورت از جانب پیامبر!
و نیز باید پرسید: دلیل شما براین مشارکت چیست؟ آیا خدای قادر بر انزال مفاهیم، قادر بر صورتسازی نیست؟
از این گذشته، خود قرآن برخلاف این نظریه گواهی میدهد، زیرا کراراً به پیامبر امر میکند: چنین بگو مثلاً: «قل هو الله احد» یعنی مفاهیم و صور هر دو از جانب خدا است.
4. شرایط حاکم بر زندگی پیامبر، تولیدکننده قرآن است
صاحب این نظریه گاهی، خود پیامبر را مستقلاً تولیدکننده قرآن میداند و میگوید: او همه چیز است، و نقش محوری دارد، و گاهی نوعی مشارکت بین خدا و پیامبر را مطرح کند، اما گاهی هم میخواهد بگوید شرایط حاکم بر زندگانی پیامبر، تولیدکننده این مفاهیم و افکار و معانی است و به تعبیر دیگر، زمان را آفریننده این محصول (قرآن کریم) میشمرد و میگوید:
«تاریخ زندگی خود او، پدرش، مادرش، کودکیاش و حتی احوالات روحیاش در آن نقش دارند. اگر قرآن را بخوانید حس میکنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح، در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی.... این جنبه کاملاً بشری وحی است».
اکنون سؤال میشود: او در این تعبیر میخواهد قرآن را کتابی صددرصد بشری معرفی کند و بهسان دیگر مؤلفان قلمداد کند که شرایط حاکم بر زندگانی آنان در نگارش و تعبیر آنان کاملاً مؤثر میباشد و به تعبیر دیگر تمایلات و فرهنگها، در تدوین آن کاملاً مؤثر بوده است. اگر واقعاً چنین است، پس چرا خدای محمد، همه آنها را نفی میکند و عاملی جز وحی را در آفرینش قرآن مؤثر نمیداند و میفرماید:
«وما ینطق عن الهوی * إن هو إلا وحی یوحی * علمه شدید اقوی» (نجم/ 3-5(
«او هرگز از روی هوا و هوس سخن نمیگوید و آنچه میگوید سروش غیبی است که در اختیار او گذارده شده است و موجود نیرومندی (فرشته وحی) به او آموخته است».
دم زدن از این که قرآن کتاب بشری است، با صدها آیه قرآنی در تضاد است. اینک برخی از این آیات:
1- «ولو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» (نساء 82(
اگر از جانب غیر خدا بود، در آن اختلاف فراوانی مییافتند.
2- «کتاب انزلناه الیک لتخرِج الناس من الظلمات الی النور» (ابراهیم 1)
قرآن کتابی است که ما آنرا فرو فرستادیم تا مردم را از تاریکیها به روشنی وارد سازی.
3- «انا انزلناه قراناً عربیاً لعلکم تعقلون» (یوسف 12)
ما آنرا به صورت قرآن عربی فرو فرستادیم تا بیندیشید.
4- «و کتاب انزلناه مبارک» (انعام 92)
این کتاب مبارکی است که ما آنرا ارسال کردیم.
با این گفتار صریح چگونه آنرا کتاب بشری تلقی کنیم و آنرا ساخته بشر بدانیم در حالی که در صداقت و راستگویی محمد امین (ص) کسی تردید ندارد.
* برداشتها و اطلاعات نادرست
ما، در اینجا به تبیین اصل نظریه ایشان پرداختیم که به چهار صورت مختلف بیان میکند، بدون اینکه دلیلی بر نظریه خود بیاورد، و خود تناقض، روشنترین گواه بر بیپایگی آن است.
ولی در کنار این نظریه، یک رشته شطحات و سخنان نا برازنده نیز دارد که به صورت گذرا به آنها اشاره میشود:
1. میگوید: «امروزه مفسران بیشتری فکر میکنند وحی در مسائل صرفاً دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ، و قواعد عبادات خطاناپذیر نیست، آنها میپذیرند که وحی میتواند در مسائلی که به این جهان و جامعه انسانی مربوط میشود، اشتباه کند. آنچه که قرآن درباره وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی میگوید لزوماً نمیتواند درست باشد، این مفسران، اغلب استدلال میکنند که این نوع خطاها در قرآن خدشهای به نبوت پیامبر وارد نمیکند چون پیامبر به سطح دانش مردم خویش فرود آمده است و به زبان زمان خویش سخن گفته است».
اکنون سؤال میشود: این کلمه «بیشتر» و «اغلب» که به کار میبرد و مفسران اسلامی را به مطلب یاد شده متهم میسازد، کدام مفسران هستند که در طول چهارده قرن، به خطاپذیری قرآن در مسائل مربوط به زندگی اعتراف میکنند؟ آنان جز مشتشرقان و جز دنبالهروهای آنان مانند رئیس قادیانیها و متأثر از آنان مانند برخی از نویسندگان مصری کسی نیستند.
از این گذشته، این تبعیض در خطا چه معنی دارد که پیامبر در ماورای طبیعت صددرصد واقعگو و حقیقتنما باشد ولی در مسائل ملموس و عینی دور از حقیقت سخن بگوید؟ و اگر هم یک مفسر درباره آیهای که مورد نظر اوست، سخنی گفته باشد، دلیلی بر همگانی بودن مطلب نیست. قرآن علم و دانش پیامبر را عظیمترین فضل الهی میشمارد و میفرماید:
«وعلمت ما لم تعلم و کان فضل الله علیک عظیما» (نساء / 113)
«خداوند آنچه نمیدانستی به تو آموخت و بخشش خدا به تو بسیار بزرگ است».
آیا دانشی که قرآن آن را عظیم میشمارد، چگونه در بخش دوم خطاپذیر میباشد؟
2. آنگاه گام فراتر نهاده و علم پیامبر را چنین توصیف میکند:
«من دیدگاه دیگری دارم. فکر نمیکنم دانش او از دانش مردم هم عصرش درباره زمین، کیهان، ژنتیک انسانها بیشتر بوده است. این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است و این نکته خدشهای به نبوت او وارد نمیکند، چون او پیامبر بود، نه دانشمند یا مورخ».
اکنون سؤال میشود: دلیل شما براین که او از این مسائل آگاه نبوده، و دانش او درباره این مسائل در حد همان دانش عرب جاهلی بوده است، چیست؟
ما، در اینجا نمیخواهیم در مورد اعجاز علمی قرآن سخن بگوییم زیرا درباره اعجاز علمی قرآن، در کتاب «مرزهای اعجاز» به صورت گسترده، سخن گفتهایم. پیامبر گرامی (ص) از طریق وحی و جانشین معصوم او مانند علی (ع) در نهجالبلاغه و فرزند او در صحیفه سجادیه از یک رشته حقایق علمی پرده برداشتهاند که جهان آن روز و دیروز آن را تصور نمیکرد. زهی بیانصافی که این همه حقایق علمی را در این کتابها منکر شویم و آنگاه عذر بیاوریم که او پیامبر بود نه دانشمند، یعنی پیامبر بود و عالم نبود، پیامبر بود و آگاه از اسرار نبود.
کلمات کلیدی :